تجربه نوشتن مقاله

ساخت وبلاگ

هنوز یه ربعی نگذشته بود که صدای موزیک عربی ملایمی به صدای صحبتهای چهار جوونی که همراهمون بودن اضافه شد
:notes::notes:حبیبی:notes::notes: العربی :notes::notes:
 نوشتن مقاله ما هم الاستفاده مینمودیم :notes::notes:
چند مین گذشت و آهنگ شاد شاد و کم کم تن صدای صحبتها بالا رفت
:microphone::notes::notes:حبیبی
انا مشعوف :notes::notes::neutral_face:لا لا :persevere::persevere:
خلاصه موزیک به قسمت های چه چه قناری طوری رسیده بود که تو اون پیچ و تاب جاده اصلا زیبایی نداشت
قرار بود دو ساعت تو راه باشیم :confounded::confounded:
یکی دوبار با حالت عصبی برگشتم و به صندلی عقب نگاه کردم که این پسرا صداشونو بیارن پایین نشد :unamused::unamused:
منم از اسلحه ام استفاده کردم
همسرجان راچون شیری عصبی از جا پروندم
:japanese_ogre::japanese_ogre::japanese_ogre::japanese_ogre:
خلاصه با حرفهای ایشون که یهو شروع کرد به معرفی هندزفری و ... سکوتی بسا سنگین درماشین حکمفرما شد :sunglasses::sunglasses:
خانوم لیدر هم  نوشتن مقاله چشمکی نصیب همسرجان کرد که از نگاه تیز من غافل نموند :stuck_out_tongue_winking_eye::wink:
اونجا متوجه شدم موزیک از صندلی آخر ماشین بوده :fearful:من فکر میکردم دم گوشمه :persevere::loud_sound::loud_sound:
خلااااااصه
رسیدیم به یه معبدکوچیک که داخلش شبیه غار بود و منتهی به فضای سبز میشد و کلی میمون شیطون هم اونجا بودن :monkey::monkey::monkey_face:
برام حس مادرانه فرزندانه میمون ها خیلی جالب بود که بچه میمون محکم مادرشو بغل کرده بود و مامانه این سر و اون سر میپرید
براشون یه بسته موز خریدیم ۵۰بات شد ورودی داخل غار هم ۲۰بات بود
موزهارو به میمون ها نشون میدادیم و اونها هم بدو میومدن موزارو میگرفتن و میخوردن :banana::banana::monkey_face::monkey:
بعد چند دقیقه ای سوار ون شدیم و رفتیم وسط جنگل که یه رستوران بود و اطرافش قرار بود برنامه اجرا شه
مارو سوار یه توک توک کردن و یکی دوکیلومتر داخل جنگل چرخ زدیم و به فیل های دوس داشتنی رسیدیم :elephant::elephant:
از پله های کنار یه درخت بالا رفتیم داخل کلبه چوبی و کفش هامونو درمیاووردیم که بشینیم رو صندلی تعبیه شده رو فیل
صاحب فیل یه آقای خیییییلی مهربون بود
پرسید اومدین ماه عسل منم فوری تایید کردم :grin::grin:
اونم کلی بهمون ژست عکاسی میگفت و با گوشیمون ازمون عکس میگرفت و آقا فیله هم خرامان خرامان راه میرفت
یهو هوس کردم از صندلی جدا شم و بشینم رو گردن فیل اون آقا هم موافقت کرد و منم کم کم خودمو به گردن فیل رسوندم :innocent:
چشوتون روز بد نبینه
رسیدیم تو شیب راه من جیغ و داد و خنده های بلند بلند همسر جان :persevere::cry::joy::joy:
کم کم مسیر برام عادی شد و کنار رودخونه بودیم که اون آقا پیاده شد و گفت دوتایی باشین رو فیل ازتون  نوشتن مقاله عکس و فیلم بگیرم
همه چی عااااااالی بود
تا یهو آقا فیله تشنه اش شد و خرطومشو برد رو به آب
فیل :yum::yum:
من :weary::weary:
همسرجان :sweat_smile::sweat_smile:
مسئول فیل :sunglasses::camera:
خلاصه زمان کمی برد و من و فیل جان با هم دوست شدیم و میگفتم ایهووووو اونم یه ایهو میگفت :sunglasses:
بین راه اون آقا با گل های جنگلی یه انگشتر و گل سر درست کرد و بهم داد که حسابی خوشحالم کرد و وقتی رسیدیم بهش ۱۰۰ بات انعام دادیم و باهاش عکس یادگاری گرفتیم و با توک توک برگشتیم رستوران و اونجا رفتیم واسه زیپ لاین
آقاپسری که مسئول ش بود متوجه شد ایرونی هستم و باهام ایرونی سلام علیک کرد :smiley::grimacing:
بعد ش رفتیم واسه نهار میزمون با زوج های ماشین یکی بود که خوشبختانه دی جی روبرومون نبود وگرنه منو میخورد
انقد چپ نگاه میکرد :unamused:
از اونجایی که حلال فقط میخوردن مرغ ها را ما خوردیم اونا هندونه و سالاد :chicken:
همچنان  نوشتن مقاله منتظر بودیم مارو ببرن رفتینگ که نمیبردن :confused:
گفتن بیاین بریم ATV
اونجا میتونستیم تکی سوار شیم یا هردوبا هم یه موتور داشته باشیم
منم ترجیح دادم با همسرجان باشم چون درصورت :point_down:

دانلود رایگان نگاهی بر رشته مهندسی مواد و متالوژی...
ما را در سایت دانلود رایگان نگاهی بر رشته مهندسی مواد و متالوژی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avkmusic بازدید : 208 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1396 ساعت: 19:16